دهقان در اجرای این نمایش از موسیقی و کارکردهای آن بهره گرفته و با اتکا به قدرت موسیقی، نمایشی را با نام «کادانس» که اصطلاحی در موسیقی است، روی صحنه میبرد.اصطلاح کادانس (Cadance) به معنای نقطه سکون در پایان یک عبارت ملودیک است و همچنین بهگونهای از توالی آکوردها که حس پایانی (ناقص یا کامل) ایجاد میکند، اشاره دارد. او با اتکا به همین فرآیند در موسیقی، محور اصلی نمایشنامه و اجرا را تعیین کرده و پایان نمایش او دقیقاً یک سکون محض است که اتفاقاً از شروع داستان بوده و یک دوران کامل را نشان داده و یک گردش و رسیدن به نقطه آغاز را که اشارهای هم به خلقت بشر دارد، تداعی میکند.
دهقان در سایر کارهایش چون «لوله»، «دو متر در دومتر جنگ»، «پرومته در زنجیر» و... نشان داده که بیش از هر چیز در تلاش برای برقراری ارتباط با مخاطب بهسر میبرد و تمام تمرکز او جذب مخاطب از طریق کانالهای ارتباطی جدید است. البته طی این فرآیند، او هرگز تئاتر را فدای مخاطب نکرده و برای رسیدن به مقصدش به میانبرها و حشویات دست نبرده است.
بزرگترین و بارزترین تفاوت «کادانس» با آخرین اجرای او یعنی «دومتر در دومتر جنگ» را باید در محتوای نمایش جستوجو کرد.دهقان در این نمایش علاوه بر جذب مخاطب تا حد زیادی (البته در قیاس با اجراهای قبلی) به ارائه تفکر و اندیشهاش پرداخته و این مقوله را هم مورد توجه افزونتری قرار داده است.
«دنیای پس از مرگ» تم اصلی نمایش «کادانس» است. بهدلیل خاص بودن این موضوع میتوان جذابیتهای زیادی را در این مقوله پیدا کرد؛ چرا که تاکنون کسی این فضا را تجربه نکرده و اگر کسی این فضا را تجربه کرد، امکان بازگویی و شرح فضا برای دیگران هرگز فراهم نبوده است.دهقان با ذکاوت، فضایی ناآشنا را بهعنوان بستر نمایش انتخاب میکند و یک تفکر مذهبی – دنیوی را به فضای برزخ میبرد.
در این برزخ سه مرد با تفکر و دیدگاههای متفاوت حضور دارند. اولی لائیک، دومی بودائی و سومی بهشدت مذهبی است و همین تفاوت دیدگاه و اعتقادات است که چالش میان شخصیتها و خلق رویداد را آغاز میکند و در حقیقت نوع نگاه این سه نفر است که داستان نمایش را به پیش میبرد.سهبازیگر مرد حاضر روی صحنه با یکدیگر ارتباط کلامی دارند. آنان پیش از مرگ با یکدیگر در ارتباط بودهاند، اما عمل یک نفر در لو دادن دیگران، سه مرگ را رقم میزند که یک مورد آن خودکشی و موارد دیگر آن دگرکشی بوده است که حالا هر سه در برزخ به یکدیگر رسیدهاند اما این کل ماجرا نیست و تنها خط داستانی نمایش است که در مسیر اجرای روند نمایش اثر با ابهامات و ایهامات زیادی همراه است.
طلا معتضدی در مقام نویسنده و نیما دهقان در اجرای «کادانس» در همین حد به خط داستانی اکتفا کردهاند و به همین دلیل بسیار کوتاه و ساده مینماید.در جاهایی از نمایش، ساختار و اجرا بار این فقدان را به دوش میکشد و گویی داستان بهطور کامل فراموش میشود و همهچیز به ارائه تصویر، قاب، حرکت و... منتهی شده و نمایش به سوی یک پرفورمنس پیش میرود تا اینکه در ادامه و بهتدریج داستان دوباره شکل میگیرد و این روند تا پایان ادامه پیدا میکند و میتوان در آسیبشناسی نمایش، این مسئله را بزرگترین ایراد وارد به اثر دانست.
در نمایش «کادانس» موفقیت آنجا حاصل میشود که دهقان مبنای ارتباطی مخاطب با اثر را ایجاد شرایط حس در صحنه قرار میدهد و بیش از هر چیز مخاطب را با خودآگاهش در تنش قرار میدهد.فضای نمایش «کادانس» سرشار از ترس و توهم است و در راه رسیدن به این فضا یکدستی بازیهای بازیگران و حضور پرقدرت و انرژیک لیلیرشیدی از درصد تأثیرگذاری بالایی برخوردار است. دهقان در هدایت بازیگران هم بر خلاقیت فردی آنان اصرار ورزیده و نتایج حاصل از این اعتماد در صحنه و در قالب فضاهای متفاوت عاری از داستان هویدا میشود.
واگذاری نتیجه نمایش به مخاطب پس از اثر سه دیدگاه متفاوت از دین، مسئلهای است که «کادانس» را از کلیشههای مرسوم رایج دور نگه میدارد و مخاطب هم با ذهنیت و خودآگاهی خاص خود از نمایش، از سالن خارج میشود.در مجموع نمایش «کادانس» تجربه موفق دیگری در کارنامه نیما دهقان محسوب میشود اما او در راه رسیدن به موفقیت، باید بیش از این موارد در انتخاب نمایشنامه دقت کند.